عاشقت گشتم تو گفتی عاشقان دیوانه اند عاقبت عاشق شدی
 دیدی خود دیوانه ای

                                      


پیمانه هجر تو توان نوش کنم دشنام رقیب خود توان گوش کنم بار ستمت توان که بر دوش کشم لیکن! نتوان تو را فراموش کنم


سحرازشوق جانان مست ومدهوش رساندم همی دستم به گیسوش زبوی عطرزلف یار ناصر دودستم تاقیامت می دهدبوش


شب غزل

بخوان برای من امشب غزل دوباره غزل که یاد تو زده امشب مرا به کار غزل تو حرف می زنی و من ترانه می نوشم که زخمه می زند امشب جنین سه تار غزل سکوت و سردی من تازگی ندارد هیج برای فصل نگاهت در این بهار غزل و کوج می کند امشب برای حرف دلش به سوی صبح دختری از این دیار غزل




نظرات 4 + ارسال نظر
پانیذ سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:14 ق.ظ http://bidelaan.persianblog.com

سلام...اینجا باید نظر نوشت...اما من با خوندن مطالبتون فقط گریه کردم....خیلی زیبا و تاتیر گذار بود...امیدوارم که همه هجرانها به وصل منتهی بشه و خدا صبوری هیچ بنده ای رو بدون نتیجه مطلوب نذاره...یاعلی...به وبلاگ من هم سربزنید و برای من هم دعا کنید

[ بدون نام ] دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 03:31 ب.ظ

ویبلک خیلی زیباهی داری
ممنون

خالد سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.asheghetam.persianblog.com,www.torfand-yahoo.persianb

می دونم عاشقی چون من هم به این درد گرفتارم

[ بدون نام ] یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 05:15 ق.ظ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد