سیب سرخی را به من بخشید و رفت

ساقه ی سبز دلم را چید و رفت 

 عاشقی های مرا باور نکرد

عاقبت بر عشق من خندید و رفت

اشک در چشمان سردم حلقه زد

بی مروت گربه ام را دید و رفت                 

 
                       
 
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش

میکرد ، پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم  
hamishe be khod migoftam
 
ke darya aramam khahad kard
 
n bar vaghti bi to be 
kenare darya raftam
 
be cheshme khod didam
 
e arameshe darya zamani 
barayam mafhoom dasht
ke to dar zendegiyam naboodi
 
ama ba amadanat arameshe
 
darya ra ham barayam bi mani kardi
 
oje arameshe vojoodat ra 
misetayam va roozi hezaran
 
bar be khaterate ba to
 
boodan salam midaham
 
va sare tazim forod miavaram
 
 
 
afsoos ke tanha khateratast
 
ke barayam baghi mande
 afsoos o sad afsoos
 
man  ba hamin khateratet
zendeam
 
 

بیا تا گل برافشانیم روی ساغر اندازیم

  ملک را سقف بشکافیم وطرحی نو اندازیم

اگر لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

 من و ساغر به هم سازیم و بنیادش  بر اندازیم 

  

به جای دسته گلی که فردا بر قبرم می گذلری

امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن

به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی

امروز با تبسمی شادم کن

به  جای متن های تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی

امروز با جمله ای مرا یادم کن

من امروز به تو نیاز دارم نه فردا

 
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد