اشکی بی قرار
اشکی بی قرار

اشکی بی قرار

دوستی چیست؟


شاید شمعی است که هر دم میسوزد و شاید عشقی است که هردم می جوشد و شاید ترانه ایست که آوازه اش در دلها جاری است


ولیکن هر چه هست  زیباست... 

  

من تموم زندگیمو پای عشق تو گذاشتم

خرج احساس تو کردم هر چی داشتم و نداشتم

واسه آبی نگاهت دلمو زدم به دریا

سیب ممنوعه رو چیدم مثل آدم واسه حوا

بین خطهای رو دستت خط زندگیمو دیدم

روی بوم کهنه ی دل طرح چشماتو کشیدم 

 

 

 

غم دل


اگر خواهی غم دل با تو گویم جایی نمی یابم


اگر پیدا شود جایی تو را تنها نمی یابم


اگر یابم تو را تنها و جایی هم شود پیدا


ز شادی دست و پا گم میکنم خود را نمی یابم 

  

 

همیشه بمان ای فصل ناتمام

با من که ریشه در کودکیت دارم

با من که تنها با تو عاشقم رنگین بمان

بمان تا مرا نگویند بیهوده عاشق بودم.. 

  

 

 

ای کسانی که مامور دفن من هستید وقتی که من مرحوم شدم مرا در تابوت سیاهی که تاریک تر از تاریکی هاست قرار دهید.


چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند که هنوز چشم به راهش هستم


دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بفهمند به آنچه که میخواستم نرسیدم


بر روی قبرم بوته ای از گل بکارید تا در بهاران بوی یار دهد.


بر روی قبرم صلیبی از یخ قرار دهید تا به جای مادرم گریه کند چون من طاقت گریه های مادرم را ندارم


بر روی قبرم چیزی ننویسید تا زود فراموش شوم و موهایم را پریشان بگذارید تا هممه بفهمند که دست نوازش بر سرم کشیده نشده است....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.