اشکی بی قرار
اشکی بی قرار

اشکی بی قرار

 

 

خدایا  خسته ام  من  خسته ام  من

به این  ساده گذشتن خسته ام  من

 

به این   تحقیر    این   ذلت   خرابی

از این  منت کشیدن  خسته ام  من

 

ز    فکر   او    دگر    خوابی     ندارم

ز عشقش شب نخفتن خسته ام من

 

به این که جان فدایی  در ره  اوست

فدا   کردن   نمردن  خسته ام  من

 

 به جنگ عاشق و معشوقه و عشق

به بردن   یا  نبردن   خسته ام   من

 

به    لطف    آن    وجود    نازنینش

به این تنها  نشستن  خسته ام  من

 

به  آن  عهدی  که  با من  بست  اما

به بد قولی  شکستن  خسته ام  من

 

به  آن که  خاطراتش  روی چشمم

به غیر از او   ندیدن  خسته ام من

 

به  آن  آهی  که  از جانم   کشیدم

به  آهم   آه  بودن  خسته ام   من

 

درون   یک   قفس  اما  درش  باز

به این  بازی  پریدن خسته ام من

 

ز عشقش  گشته ام  مجنون  اما

به این مجنون بودن خسته ام من

 

خریدم    نازهایی  را  که   نفروخت

به این مشکل خریدن خسته ام من

 

تمام    حرف ها   را   نوجوان   من

به غیر از خود نگفتن خسته ام من

 

به   جرم      اشتباهات     گذشته

به این  تنبیه  گشتن  خسته ام من 

 

با تو بودن


                                          


عشق لا لایی بارون تو شباست             نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس                    لحظه رهایی پرنده هاست

لحظه عزیز با تو بودنه                                آخرین پناه موندن منه




 میل دریا گر کنی ، من دیده را دریا کنم            میل صحرا گر کنی ٬ من سینه را صحرا کنم

 نا امیدم گر کنی میمیرم اما باز هم                    در همان حالت که میمیرم دعایت می کنم
 

اینقد تو رو دوست دارم...

 

اینقد تو رو دوست دارم

 که هیچ کسی  کسی رو اینجوری دوست نداره

اینقد برات میمیرم

 قد یه دنیا خوبی  قد هزار تا ستاره

بی تو دلم میگیره  وقتی تنها میشم  کارم انتظاره

اینفد تو رو دوست دارم

 که هیچ کسی   کسی رو اینجوری دوست نداره


وقتی نگاهم میکنی

 قشنگیاتو  دوست دارم

حالت معصوم چشات ، رنگ نگاتو  دوست دارم

وقتی صداتو می شنوم

 دلم برات پر می زنه

ترس یه روز ندیدنت ، غم بزگ قلبمه 

 

به چشمای تو سوگند


 

به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنون

به چشمای تو سوگند که عشقت مثل آتیش تو قلبم مثل خون

اگه یار تو باشم با این دستای خستم واسه تو لونه میسازم تو همین قلب شکستم به چشمای تو سوگند

من اونقد پر عشقم همون قد پر دردم که عاشقای دنیا نمی رسن به گردم

آخ دیگه خواب تو چشام نیست امیدی تو نگام نیست

پر از دردم و ای وای که یه درمون سر رام نیست

به چشمای تو سوگند که عشقت واسه من رنگ جنون که عشقت مثل آتیش تو قلبم مثل خون 




در قیر شب

 دیر گاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا میخواند

لیک پاهایم در قیر شب است

رخنه ای نیست در این تاریکی:

در و دیوار بهم پیوسته.

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته.

نقش آدم ها سر  به سر افسرده است

روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است.

دست جادویی شب

در به روی من و غم میبندد.

میکنم هر چه تلاس

او به من میخندد.

نقش هایی که کشیدم در روز

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی که فکندم در شب

روزپیداشد و با پنبه زدود.

دیر گاهی است که چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است.

جنبشی نیست در این خاموشی:

دستها پاها در قیر شب است...

 

با تو

برای سرودن باران مگر پنجره کافیست برای سرودن رهای مگر پریدن آغاز است برای رفتن لاله مرگ مگر آخرین راه است!

دستهایی که آینه می کارند شکست بی صدا را خوب میدانند...

 همان وقت که نور در آینه می لغزدو در سکوت میشکند. وچشمانی که آسمان دارند دریا را خوب می فهمند چون پرنده و پرواز که همزادند. اما تو...

برای سرودن باران بهانه بسیار است برای نوشتن پایان شروع فراوان است اما...

اما وقتی به فصل سرودن تو می رسم تمام آواز چکاوک ها را کم می آورم و تمام پروازهارا گم می کنم ودر بیراهه های دور آنجا که تمام پروانگی و دیوانگی را به هم می آمیزند.

سرگشته سراغ تو را از دریا هاى دیوانه می پرسم و از آسمون هاى مست از رود هاى خواب آلود و از سرو هاى سرگردان و از بادهاى آواره...


 

        

برای تو می نویسم تا اندکی با تو باشم

 

وقتی از تو می نویسم از فکر کردن باز می مانم

وقتی از تو می نویسم در خیال فرو میروم

وقتی از تو می نویسم نوشتن را فراموش میکنم

وقتی از تو می نویسم عاشقتر میشوم

برای تو می نویسم تا اندکی با تو باشم

وقتی با تو هستم دنیا برام زیباست


. 

  



 

می نویسم برای وجودم ٬ وجودی که هنوز تکرار آسمان در چشمش

جرعه ای از دریا در دستش و تبسمی زیبا و مهری با شکوه در معبد ارغوانی قلبش جاریست

می نویسم برای عزیزی که قلبش با قلبم ٬ وجودش ٬ وجودم و عشق او عشق من است

او می رود ولی روزی خواهد آمد ٬ میداند که من او را دوست دارم با تمام وجودم

هنگامی که غمگین هستم او می آید تا غمهایم را از بین ببرد

خنده های قشنگش را چه زیبا به خاطر می سپارم...   

گذشته ها گذشته...

 

پشت سر نیست فضایی زنده

پشت سر مرغ نمی خواند

پشت سر باد نمی آید

پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است

پشت سر روی همه ی فرفره ها خاک نشسته است

پشت سر خستگی تاریخ است

پشت سر خاطره ی موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد

 

 

پنجره باز رو به خیابون

چشمای خیسم خیره به بارون

دلم گرفته مثل همیشه

آره دل تنها آروم نمیشه

پنجره باز به روی بارون

ثانیه های من پریشون

دلم گرفته مثل همیشه

بی تو دل تنهام آروم نمیشه 

 

منو گنجیشکا 

 

ای چراغ هر بهانه،از تو روشن از تو روشن

ای که حرفای قشنگت،منو آشتی داده با من

منوگنجیشکای خونه،دیدنت عادتمونه

به هوای دیدن تو ، پر میگیریم از تو لونه

باز میای که مثل هر روز،برامون دونه بپاشی

منو گنجیشکا میمیریم ، تو اگه خونه نباشی

همیشه اسم تو بوده                     اول و آخر حرفام

بس که اسم تو رو خوندم              بوی تو داره نفسهام

عطر حرفای قشنگت،عطر یک صحرا شقایق

تو همون شرمی که از اون ، سرخ گونه های عاشق

شعر من رنگ چشاته، رنگ پاک بی ریایی

بهترین رنگی که دیدم ،رنگ زرد کهربایی

منوگنجیشکای خونه،دیدنت عادتمونه

به هوای دیدن تو، پر میگیریم از تو لونه   

 

 

تنها یاد توئه که وقتی تنها میشم به دادم میرسه

تنها یاد توئه که دنیای پر تلاطم منو آرامش می بخشه

وقتی از همه کس دلگیر می شم و از دنیا فاصله می گیرم

آن گاه آسوده و فارغ از دنیا به سوی تو می آیم

تو می مانی و یادت

پس رویت را از من مگردان  

 

اگه توی کوچه های دلتنگی گم شدی

من در کنارتم اگه بغض تنهایی اومد سراغت بدون که من باهاتم

اگه اونقدر خسته شدی که نتونستی تحمل کنی

کوله بار تنهایی و خستگیت رو بنداز رو دوش من

تا بار تنهایی و غم اون اسیرت نکنه

اگه وازه عشق خیس بشه تو رویات بدون که من باهاتم

اما تنهام نزار که میمیرم   

با لب هام

روی چشم هات

علامت تعجب می گذارم

که هر وقت علامت خطر دید

دلش بوسه بخواهد 



 



دوباره


دوباره  تو کنارمی                           هوای بوسه با منه

تمام ارزوی ما                                همین به هم رسیدن

 

دوباره تو سکوت من                       صدای خنده ساز شد

شنیدن صدای تو                             برای من نیاز شد

 

دوباره با نگاه من                             نگاه تو یکی شده

دوباره از تو مردنم                          شریک زندگی شده

به هر دری که میزنی                      دوباره مقصدت منم

دوباره میرسم به تو                         به هر دری که میزنم

 

دنیامی میدونی تو قلبم میمونی             دریا یه  اتیشی رویا یه  بارونی

دستامو میگیری دنیامو میبازم            دستاتو میگیرم رویامو میسازم 

 

منو به عطر یک نفس                        تو اوج بوسه ها کن

برای این یکی شدن                           رو قلب من حساب کن

به اوج قصه میرسم                          اگه تو باورم کنی

کنار من نفس بکش                           که مبتلا ترم کنی 

 

یک پنجره برای دیدن 


 

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن


 

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی


 

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد


 

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ


 

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را


 

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم


 

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد


 

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا


 

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد


 

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت 

 

 

 

حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مرا همره و همرام کرد 

هستی ولی چه بودنی

 

من همه سعی ام و کردم، که دیگه تورو نخوام
که مث خودت بشم، مهم نباشی تو برام
به تو قول دادم دیگه، حتی بهت فکر نکنم
با خودم قرار گذاشتم، دیگه دیدنت نیام
اما انگار نمیشه، من که نمیشه باورم
واسه داشتنت هنوز از همه دیوونه ترم

اما انگار نمیشه، دلم فقط تورو می خواد
نمی تونه با غم نبودنت کنار بیاد
هنوزم تو خواهش تو داره می سوزه تنم
نتونستم به نداشتن تو عادت بکنم...  

 

لحظه ی خدافظی، به سینه ام فشرمت

 

 

لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدایی نازنین
عزیزم من و ببخش اگه یه وقت آزردمت
گفتی به من غصه نخور می رم و برمی گردم
همسفر پرستوها می شم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زحالم بی خبر کی برمی گردی  

 

 از آن یار بی وفا  
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران
 

  

 

 

کاش وقتی زندگی فرصت دهد


گاهی از پروانه ها یادی کنیم


کاش بخشی از زمان خویش را


وقف قسمت کردن شادی کنیم


کاش گاهی در مسیر زندگی


باری از دوش نگاهی کم کنیم


فاصله های میان خویش را


با خطوط دوستی مبهم کنیم


کاش وقتی آرزویی میکنیم


از دل شفاف مان هم رد شود


مرغ آمین هم از آنجا بگذرد


 

گفتم عشق چیست ؟


به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."


به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."


به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."


به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم

 

عشق یعنی مستی و دیوانگی 

 


         عشق یعنی با جهان بیگانگی                   عشق یعنی شب نخفتن تا سحر یعنی سجده ها با چشم تر یعنی سر به دار آویختن یعنی اشک حسرت ریختن یعنی در جهان رسوا شدن یعنی مست و بی پروا شدن یعنی سوختن یا ساختن یعنی زندگی را باختن

                                        عشق

یعنی انتظار و انتظار

                                 عشق

یعنی هرچه بینی عکس یار

                        عشق

یعنی دیده بر در دوختن

              عشق


    عشق یعنی لحظه های التهاب

یعنی در فراقش سوختن

    عشق

یعنی لحظه های ناب ناب

             عشق

یعنی سوز نی ، آه شبان

                        عشق



یعنی شاعری دل سوخته یعنی آتشی افروخته یعنی با گلی گفتن سخن یعنی خون لاله بر چمن یعنی شعله بر خرمن زدن یعنی رسم دل بر هم زدن یعنی یک تیمّم، یک نماز

                                                    عشق


                                           عشق یعنی با پرستو پر زدن

یعنی عالمی راز و نیاز

                                  عشق

یعنی آب بر آذر زدن

                          عشق

یعنی چو*احسان پا به راه

                عشق

یعنی همچو یوسف قعر چاه

        عشق

یعنی بیستون کندن به دست

   عشق

یعنی زاهد اما بُـت پرست

   عشق

یعنی همچو من شیدا شدن

       عشق

یعنی قطره و دریا شدن

                                     عشق

یعنی یک شقایق غرق خون

                                                             عشق

یعنی درد و محنت در درون

                                          عشق

یعنی یک تبلور یک سرود

    عشق

یعنی یک سلام و یک درود


                                 عشق

                                           عشق

                                                    عشق

                                                              عشق

                                                                      عشق

                                                                       عشق

                                                             عشق

یعنی معنی رنگین کمان

                            عشق

                                      عشق

                                                 عشق

                                                           عشق

                                                            عشق

                                                       عشق

                                                 عشق

 

  

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...


و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !


 و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !


 ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !



بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !



چه زیباست بخاطر تو زیستن ...



ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !



چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !



 بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... ! 



 چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !



برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !



کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !



ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!!



و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... ! 

عزیز من غصه نخور

با اینکه تنها موندی و هیچکسی و نداری


عزیز من غصه نخور وقتی خدا رو داری


عزیز من گریه نکن فدای قلب تنگت


حیفه که بارونی باشه اون چشمای قشنگت


خسته نشو؛خسته نشو از این روزای خسته


من که این و خوب می دونم چقدر دلت شکسته


بزار تا دنیا بدونه این تویی که نباختی


با او همه در به دری روز و شبا رو ساختی


بزار تا دنیا بدونه هنوز دلت جوونه


عزیز م من خسته نشو از دست این زمونه


یه روزی از همین روزا غصه و غم می میره


این روزگار بی وفا به دست تو اسیره

یه روزی هم صدا میشی با نغمه های تازه

 

ترانه هات عوض میشه..اگه بدی اجازه


خسته نشو؛خسته نشو از این روزای خسته


 در به دری تموم میشه..پس دیگه گریه بسته  

تنهایی وحید 

چه زود از یاد بردی چه زود از خاطرت رفت
که من به یادت زنده بودم
که عشق را برایت معنا دادم
چه زود فراموش کردی
دلم را بخاطر تو از یاد برده بودم
وای بر تو
که چه زود از یاد بردی
قلبم را به اجبار به نامت کرده بودم
و وای بر من
که چه زود فراموش شدم
نمی دانم خاطرت هست یا که آنرا نیز فراموش کردی که من تنها با صدای تو آرام بودم
نمیدانم یادت هست
تمام راهم را برای تو آواز می کردم
میدانم دیگر هیچ یادت نیست
من همان تنهای آواره ای خواهم شد
که تو مرا یافته بودی  

می دانی و آگاهی که عاشقانه عاشق هستم،

و کمکم کن تا آنکس که دوستم دارد را دوست داشته باشم.

به کسی وفادار باشم که صادقانه به وفا احترام بگذارد،

به من بیاموزتا بتوانم بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند،

به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگزتبسمی بر لبم ننواختند،

به من بیاموز که ببخشم در حالی که دلم پر از نفرت است از دستشان،

و محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند... 

  

تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی،

 و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت...

تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی،

تو فرصتی نداشتی برای برداشتن سیب سرخی از دستانم،

فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم،

جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند،

که لحظه ای توان ایستادن نداری...

تو فرزند سفر بودی،

 و من نواده سکوت خویشتن...

دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست،

                                                        برو مسافر؛

                                   جاده قدم های تو را دلتنگ است... 

 

----------------------------------------

بخاطر تو قلب پر از کینه ام را پر از لطف و صفا می کنم

بخاطر تو همسفر باد می شوم و به دنبال تو می آیم

بخاطر تو هزاران ماهی سرخ را در دریای عشقت رها می کنم

بخاطر تو لحظات پایانی عمر را از نو آغاز می کنم
کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت

کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت

کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی

داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت
 

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

-------------------------------------------------

-------------------------------------------------


همه در زندگی شطرنج بازیم

نباید بی جهت هرسو بتازیم

اگر تکنیک دلها را بدانیم

همیشه برده و هرگز نبازیم

اگر با گریه دریایی بسازم

اگر با خنده رویایی بسازم

اگر خنده شود در من فراموش

اگر گریه شود با من هم آغوش

تو را هرگز نخواهم کرد فراموش

همه وقتی از زندگی خسته میشن میگن خدا نفسمو بگیر

ولی من هیچ وقت اینو نمی تونم بگم ، آخه تو نفس منی

 

-------------------------------------------------

گاهی وقتا زندگی کردن پرنده ها توی قفس از هر کاری بهتره

به شرطی که اون پرنده تو باشی و اون قفس دل یارت
عشق را با تو تجربه کردم ، امید به زندگی را در تو آموختم

محبت را در قلب تو یافتم ، ای شاپرک شبهای تنهاییم با هر تپش قلبم می گویم دوستت دارم

چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست .

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

 

----------------------------------------


تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

اگه یه روز نشه که دیگه با تو باشم

برات می نویسم خدا نخواست ما با هم باشیم

ولی بدون اون روز روزه مرگ عشق منه


می خواستم دسته گلی برات بفرستم ء اما گفتم تا بدستت برسه پژمرده میشهءبنابراین حرف س رو از گل سوسنءحرف ل رو از گل لاله ء حرف ا رو از گل اطلسی وحرف م رو از گل مریم بعنوان دسته گلی بنام سلام تقدیمت میکنم دسته گلم را پذیرا باش .

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

تحملی که داده بودی داره تموم میشه

مگه نگفتی همه جا مال منی تا همیشه

دلم داره شور میزنه این دل رو بی خبر نذار

توروخدا با خوبی هات روی هیچ دلی اثر نذار
-------------------------------------------------

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

---------------------------------------------------------------------

----------------------------------------

-------------------------------------------------

 آسمان وقف نگاهت گل من، ‌مانده ام چشم به راهت گل من، هر کجا هستی و باشی گویم، که خدا پشت و پناهت گل من...